Monday, December 10, 2007

جواب دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب به وزارت اطلاعات

جنابان وزارت اطلاعات!
شما با دستگیری بیش از ٣٠ تن از یاران ما تلاش کردید که مانع برگزاری مراسم های ١٦ آذر در تهران و شهرهای دیگر بشوید. این تلاش شما با شکست روبرو شد!شبانه یاران ما را دستگیر کردید. به خانه های آنها هجوم بردید و یکبار دیگر چهره واقعی حکومتتان را نشان دادید. با مراجعه خانواده های دستگیر شدگان گفتید خبر ندارید که دستگیر شدگان کجا هستند. منتظر شدید تا ببینید که مراسم های ١٦ آذر اجرا میشوند یا نه٬ بعد از چند روز و با دیدن اجرای این مراسم ها مجبور شدید که بالاخره به انسان ها در ایران بگوید که فرزندانشان را به چه جرمی دزدید و به زندان انداختید. اطلاعیه شما تلاشی برای توجیه شکستتان است!برای توجیه شکستتان به احکام شناخته شده ای دست برده اید: آشوبگر٬ اخلاگر٬ معاندین نظام٬ ایجاد درگیری٬ تیر وکمان٬ سنگ٬ نارنجک صوتی و کارت جعلی.این ها "جرایم" دانشجویانی است که به میدان آمدند و به پادگان کردن دانشگاه و تحمیل فضای جنگی اعتراض کردند. این ها القابی هستند که شما به دانشجویانی میدهید که صدای انسان را در این جامعه بلند کردند و به زندگی که به ما تحمیل میکنید "نه" گفتند.همه "جرایم" شما علیه یاران ما پوچ هستند! در کشور ما کسی که بجز روزنامه های شما چیز دیگری بخواند متهم به خواندن کتب "ضاله" است! در مراسم های دانشگاه٬ ما نه احتیاجی به تیروکمان داریم و نه سنگ و نارنجک صوتی٬ اسلحه ما کلاممان است. و همین شما را به وحشت انداخته است.جنابان وزارت اطلاعات!صف کسانی که به نظر شما بخاطر مقاومت علیه جنگی کردن زندگی و پادگان کردن دانشگاه ٬ ارازل و اوباش هستند٬ بسیار بسیار بزرگ است! به مراسم های ١٦ آذر در همین یک هفته گذشته نگاه کنید! بیایید و میلیون ها دانشجو را به همین جرم بگیرید و در اوین حبس کنید! بیایید اگر جرات آن را دارید!به شما اطمینان خاطر میدهیم که تا آزادی تک تک یارانمان دانشگاه را روی سرتان خراب خواهیم کرد!شرماتان باد!
دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب

1 نظرات:

Anonymous said...

شیر دانشجویی به بیشه درد دل مردم زد
فقر و بیكاری و افیون دین و دود ، بدید
گوی فریاد و فغان را برداشت .....
اهای ......الوده دستان زاهد و بازاری و مفتی و سپاه
زیر پل ، گوشه دروازه ویلای خدا داد شما
بچه ها ، صف به صف
ول و سرگدانند ، بهر یك لقمه نان شرمگین نالانند
فكر و اندیشه من در این دانش گه ، گرفتار پشم و ریش خام است
و فغان بارها گفته ام و باز هم می گویم
«« آزادی اندیشه با ریش و پشم نمیشه
آزادی اندیشه ، همیشه ، همیشه »»
این فغان و فریاد رفت و...... رفت ، تندر گشت
خواب دم و دستگاه ، ستم را آزرد
هیئت مزدوری با همه تجهیزات
رد فریاد و فغان را كاوید
همچو كفتار پوزه گان ، خرناسه كش ، زشت صفت
دسته هیكلی مزدوران بوی كشان ، به تقلا افتاد
شیر دانشجو به اسیری و بند گرفتار امد
روز اول ، هر چه كفتار صفتان كوبیدند
شیر ، هیچ نجبید و نگفت
روز دوم ، در میان بساط شلاق
نعره شیر همچو غرش رعد ، سقف قفسش ویران كرد
روز سوم ، تز شكنجه گر استادی ، به بوته ازمایش رفت
قفس از تكرار صدا انباشته شد
و به امید ترس و وحشت این نعره شیر ، به بیرون قفس راهی یافت
شلاق ماهرانه و بی رحم و گذشت ، در هوا می چرخید
كف بو كرده دهان جلاد ، گوش بر نعره سپرد
ناگهان شیر به نجوا افتاد
« با عدالت این روزا ، داری منو چوب می زنی ، بزن ، بزن كه داری خوب می زنی »
خنده ها ، شادی ها ، سوت زنده بادی ها ، بیرون قفس را لرزاند
خسته و كوفته مزدوران ، راه نجوای قفس را بستند
روز چهارم
به كوی و برزن ، هر رهگذری با لبخند ، زیر لب با شادی و به زندان مخوف ، می خواند همی
« با عدالت این روزا ، داری منو چوب می زنی بزن ، بزن كه داری خوب می زنی ........ »
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حقیقت تلخ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ