Thursday, January 24, 2008

من اینجای ام و آینده،در مشتهای من

نامه ی مادر ویکتوریا جمشیدی،پس از آزادی فرزندش از زندان اوین


و بخوانید اشعاری از احمد شاملو
حرف من این است
قطره ها باید آگاه شوند
-----------------
هرچند نا به کارانی هستند آن سو
چیره دستانی در حرفه ی کت بسته به مقتل بردن
ود لیرانی دریا دل این سو
چرب دستانی در صفت،زیبا مردن
------------------------
شب نهادانی از قعر قرون آمده اند
که دل پر تپش نور اندیشان را
وصله چکمه ی خود می خواهند
و چو بر خاک درافکندندت
باور دارند
که سعادت با ایشان،به جهان آمده است
----------------------------
به یاد آر
تاریخ ما بی قراری ما بود
نه باوری
نه وطنی
---------------------------
ابلها؛مردا
عدوی تو نیستم من
انکار تو ام
-----------------------------
دیریست تا دم نیاوردم،اما اکنون
هنگام آن است که از جگر،فریادی بر آرم
که سرانجام اینک شیطان که بر من دست می گشاید

1 نظرات:

Anonymous said...

سلام خسته نباشی به شما لینک دادم.