انفرادي
نفس نمي توان كشيد
به تو در جواب گويند:مگر قرار بر اين بودكه نفس بكشي؟
نه ورقي
نه قلمي
نه رفيقي نه آفتابي
هيچ يك نيستند
اينان جرم تواند
فقط يك چيز هست
يك چيز
انفرادي
با ديوارهاي سرد و خالي
فقط يك چيز هست
يك چيز
شعله هاي آتش با زبانه هايي كه از جان مي گدازد
بتو گويند: توبه كن...توبه كن
اما تو كه با نقش پرنده اي بر روي حوله ي سلولت.پرواز ميكني...
چرا توبه كني
در ذهنت تصوير پرنده اي
تصوير خورشيدي
تصوير دريايي
آري تو انساني..اما در يك سلول انفرادي
آري تو به انسانيت متهمي
چون كه به آن مسلحي...
نفس نمي توان كشيد
به تو در جواب گويند:مگر قرار بر اين بودكه نفس بكشي؟
نه ورقي
نه قلمي
نه رفيقي نه آفتابي
هيچ يك نيستند
اينان جرم تواند
فقط يك چيز هست
يك چيز
انفرادي
با ديوارهاي سرد و خالي
فقط يك چيز هست
يك چيز
شعله هاي آتش با زبانه هايي كه از جان مي گدازد
بتو گويند: توبه كن...توبه كن
اما تو كه با نقش پرنده اي بر روي حوله ي سلولت.پرواز ميكني...
چرا توبه كني
در ذهنت تصوير پرنده اي
تصوير خورشيدي
تصوير دريايي
آري تو انساني..اما در يك سلول انفرادي
آري تو به انسانيت متهمي
چون كه به آن مسلحي...
علي سالكي
0 نظرات:
Post a Comment